به گزارش همشهری آنلاین، مهدیار زمزم در یادداشتی به بهانه درگذشت محمدعلی کشاورز، با شروع این جمله مینوسید، وی از این شاخه به آن شاخه نپرید، یک روز بازیگری نکرد و فردا روز کارگردانی و دگر روزها کاری دیگر. کشاورزی بود که برای عمل آوردن یک محصول وقت گذاشت و آنقدر صبر کرد و صبر کرد تا اینکه در ششمین دهه از زندگیش آنچه را که کاشته بود به ثمر نشست و این به ثمر نشستن تازه برایش یک آغاز بود؛ آغازی که او را روز به روز بیشتر در ذهن و خاطر مخاطب ایرانی حک کرد.
در هفدهمین جشن خانه سینما جملهای به زبان میآورد که اگر چه در نگاه اول شعاری مینماید اما دربردارنده دو نکته است که چرایی تمایز او را از دیگران نشان میدهد. کشاورز در جملهای تأکیدی میگوید: «هر گاه تئاتر واقعاً تئاتر باشد، سینما هم سینما خواهد شد. تئاتر ایرانی و سینمای ایرانی». محمدعلی کشاورز در این جمله به نوعی به خاستگاهش؛ تئاتر اشاره میکند که از آن توشه جمع کرد برای سالهای بعد و همچنین به ویژگی منحصر به فرد شخصیتهایی که با کمک هنر متبحرانهاش به بهترین شکل ممکن ایفایشان کرد و در خاطرهها ماند.
کشاورز در پیش از انقلاب با کسانی کار کرد که اگر چه به نوعی در ابتدای راه فیلمسازی بودند اما از پیشگامان و آیندهداران تئاتر و سینمای ایران محسوب میشدند. اولین بازیگری تئاترش در 1339 در کاری به کارگردانی علی نصیریان بود و چهار سال طول کشید تا با بازی در شب قوزی اثر فرخ غفاری بر پرده نقرهای ظاهر شود. سال بعد در اثری از امیر شروان نقش به نسبت کوتاهی ایفا کرد و بعد از آن با کارگردانانی همچون ابراهیم گلستان، ناصر تقوایی، داریوش مهرجویی و بهرام بیضایی به همکاری پرداخت. وجود نامهایی دیگر مثل نادر ابراهیمی و شهیار قنبری در مقام کارگردان به خوبی نشان میدهد که او سوای از کم و کیف کار علاقهمند به همکاری با کسانی است که حرفهای نویی برای گفتن در سینما و تلویزیون ایران دارند.
کشاورز پیش از انقلاب، هنرش به طور شایسته دیده نشده بود توانست از تندباد انقلاب به سلامت بگذرد و با تمام دگرگونیهای به وجود آمده همچنان در دنیای هنر باقی بماند. او با سر و سامان گرفتن نسبی اوضاع فرهنگی کشور، بار دیگر در سال 1360 فعالیت هنریاش را از سر گرفت و در اوج پختگی حرفهای، نقشهایی را به کارنامه کاریش افزود که به ماندگارترین شخصیتهای تاریخ سینمای ایران بدل شدند.
فضای جدید سینمای بعد از انقلاب جایی برای جذابیتهای جنسی و ظهور سوپراستارها نمیگذاشت. نقشآفرینی زنان به شدت کمرنگ شده بود و دیگر خبری از بازیگران زن و مرد جوان و جذاب بر روی جلد مجلات گوناگون نبود. بسیاری از مشهوران و محبوبان سینمای پیش از انقلاب به بازنشستگی اجباری رفتند و این ممنوعیتها فضایی به وجود آورد برای بهتر دیده شدن هنرمندانی مانند کشاورز.
به گفته دکتر حمیدرضا صدر در کتاب «تاریخ سیاسی سینمای ایران» وضعیت موجود باعث شد تا نگاهها بر روی بازیگرانی همچون انتظامی، رشیدی، مشایخی، نصیریان و کشاورز بیشتر متمرکز شود. این بازیگران به واسطه مرد بودن، میانسال بودن و شهره نبودنشان در بین عموم گزینههای خوبی بودند برای جایگزین شدن چهرههای شاخصی مانند فردین، وثوقی، ملکمطیعی و دیگران. پس چنین شد که پنج تن سینمای ایران به واسطه هنر ستایشانگیز خود، بهرهگیری از تجربه پیشکسوتان و شرایط جدید به اسطورهها و نمادهای بازیگری سینمای پس از انقلاب ایران تبدیل شدند. «
محمدعلی کشاورز در پس از انقلاب تا ابتدای دهه هشتاد پر کار بود اما میشود گفت در مجموع همچنان گزیدهکار بودنش را حفظ کرد. با کارگردانانی همچون علی حاتمی، عباس کیارستمی، محسن مخملباف، رخشان بنیاعتماد، رسول ملاقلیپور و شهرام اسدی کار کرد و روز به روز در خاطره جمعی هموطنانش جایگاه بیشتری به دست آورد.
با این وجود که کشاورز به دفعات متعدد در نقش شخصیتهای تاریخی و مرد سنتی تیپیکال جامعه ایرانی ظاهر شد اما جستارهایی در زندگی شخصیاش نشان میدهد که سبک زندگی او بسیار متفاوت از تصاویری است که در اینگونه فیلمها از او دیدهایم؛ کشاورز، آن تصاویر ثبتشده در ذهنمان نبود و او را فقط با آن انگارهها به یاد نیاوریم. قطعاً شخصی که با کارگردانان پیشگام، تحصیلکرده، نوآور و موفق دهههای اخیر همکاری داشته و در انتخاب کارهایش دقت بالایی به خرج میداده است صاحب شخصیتی امروزی و آیندهنگر بوده که شایسته است بیشتر به آن بپردازیم. حضور کشاورز در محفل دوستانه ژازه تباتبایی ( وی عمدا به جای ط از ت استفاده میکند) در مستند خسرو سینایی با نام «کوچه پاییز» میتواند به ما نشان دهد که او در بین هنرمندان تراز کشور چه جایگاه ارزشمندی داشته و با چه کسانی حشر و نشر داشته است، مسئلهای که در بین بازیگران امروز ایران کمتر نمیبینیم. دقایق پایانی این مستند حس عجیبی دارد. هنرمندان نامدار کشور در آستانه سالمندی، با سرخوشی تمام، با کولهبارهایی سنگین رو به دوربین گاه با همدیگر و گاه با شلختگی تکرار میکنند «من هم یک روز جوان بودم» و قهقهه میزنند. بسیاری از آن عزیزان از دنیا رفتهاند و محمدعلی کشاورز عزیز هم به آنان پیوست. این قاب سنگین خسرو سینایی بماند و البته که میماند به یادگار از نقش کشاورز در زندگی واقعیاش.
نظر شما